"پاولا اسلیتر" و ریاکاری لیبرالیسم آمریکایی!
سعید مدانلو

خانم ″paula slater ″ مجسمه ساز آمریکایی در ″بزرگداشت″ ندا آقا سلطان آنطور که شرح  تصاویر نشان میدهند از روی یک عکس ِ به قول معروف  پاسپورتی و محجبۀ او یک نیمتنه تمام محّجبه از ایشان ساخته است. در پایینِ عکس و نیمتنۀ محجبه ندا، خود خانم ″هنرمند″ با لباس و آرایش دلخواه و امروزه، قلم به دست پشت یک مجسمه کوچک هر پز دلخواهی که پیروزی لامذهبی بر مذهب به او روا داشته، گرفته و از خودش عکس انداخته و به نمایش گذاشته.

″هنرمند″ ما لابد فهم میکند و بعید است که از این بابت اطلاعات کافی در اختیارش نداشته باشد، آزادی در انتخاب لباس که او از آن برخوردار است چگونه ممکن شد، به وقوع پیوست و نرم جامعه شد. منتها دوست ندارد ذهنش را با آن مشغول کند. همینی که او دیگر چندان به آن فکر نمیکند، ابتدایی ترین خواسته از تمام ِ آن  آزادی است  که نداها تا پای جان در طلبش ایستاده اند.  

ندا عکس و یا عکسهای بی حجاب هم دارد که منتشر شده است  و بسیاری در سراسر جهان حداقل یکی از عکسهای بی حجاب او را هم دیده اند. آن عکس یا آن عکسها اولین نشانۀ آرزوهای اوست. آن عکس در ِ ورود به آن دنیاییست که ندا دوست داشت برای خود و هرچه آدم مثل خود، واقعی کردن آن را متحقق کند. آن عکسی است که ندا دوست نداشت پنهان نگاهش دارد. دنیای دیگر و به مراتب آزادتر و مرفه تر و بدون هرگونه تبعیض که امکان برپا کردنش در آن مملکت بی شک و شبه وجود دارد،  نداها را بلند و خروشان کرده.

پاولا در پاسخ کسی که از او سوال میکند، چرا نیمتنۀ بی حجاب ندا را نساخته است پاسخ میدهد، که ″از این بابت متاسف است چون از عکس ِ بی حجابش خبر نداشته. دفعه دیگر به مناسبتی نیمتنۀ بی حجابش را مثل فرشته ها در میاورد″. لابد میخواهد بال هم برایش درست کند! با این وجود شنبه بیست و پنجم جولای قرار است این نیمتنۀ  پرده برسر، که تمام سر و نیمۀ صورت ندا را پوشانده، در سانفرانسیسکو با حضور شهردار و انواع مقامات دانشگاه و شهر ″پرده برداری″ کنند! پرده اول را بردارند با پردۀ دوم چه میکنند؟  پرده را برمیدارند تا کمتر از نیمی از چهرۀ ندا را نشان دنیا بدهند. ندا هم مثل خیلیهای دیگر ″شیطنت″ کرد واز گوشه کوچکی از دنیایی که دوست داشت در حد مقدورعکسهایی گرفت. الان کدام زن جوانیست در ایران عکس بی حجاب برای خودش نگرفته باشد. چند نفر اینطوری سراغ دارید؟ در آن مملکت قول آن ″خواهرزینبش″م قابل اعتماد نیست که بگوید تا حالا تعدادی عکس بی حجاب جلوی منظره دلخواه خودش نگرفته است. حتی به بسیاری زنان جوان در پرده پوشیده شدۀ خانۀ سران حکومت هم نمی توان اعتماد کرد، اگر بگویند که دوست ندارند آزادانه و بی دردسر با مردان جوان معاشرت داشته باشند. خیلیهاشان واقعاً قربانی به دنیا آمدن در خانوادۀ آیت الله و حجت الاسلام و حاجی بازاری و امثال عسکر اولادی و مقامات مملکتند. همین گوشه کوچک از موضوع آزادی زن در آن مملکت به تنهایی حکم سرنگونی جمهوری اسلامی را صادر کرده است. بقیۀ موضوعات اساسی دیگر را عرض نمیکنم. همین یک قلم برای جوک کردن ″جنبش سبز″ کافی است.

این حرف پاولا که او از عکس بیحجابش خبر نداشت یک عذر بدتر از گناهست. این حرف نشان میدهد که ″هنرمند″ ما اصلاً نمیداند زن و مرد با هم برای چه گلوله میخورند آنجا. بو نبرده که در آن مملکت اصلاً چه خبر است. برای اینها تنها جالب این است که زن جوانی در خیابان در حال اعتراض از دست ماموران جمهوری اسلامی گلوله خورد و کشته شد. آنها نمیدانند گلوله خوردن زنان و مردان جوان باهم در خیابانهای ممکت پشتش ایدۀ رهایی از دین از اسلام از تحجر و از کهنگی جا خوش کرده است. حالا که ایشان پی برده که ندا عکس بی حجاب هم دارد لابد باید شوکه شده باشد! منتها معلوم نیست ″پرده برداری″ از این نیمتنۀ پردۀ حجاب دار و به نمایش گذاشتنش دیگر به چه منظوری انجام میگیرد. این ریاکاری محض لیبرالیسم ِ تا مغز استخوان ارتجاعی و فاسد است که این اواخر در آمریکا پُز ″آزاد منشی″ اش برای مدتی گل کرده بود. حالا اگر که پاولا قصد بیشتر دانستن دارد به عکس خودش در میان آن سه عکس نگاه عمیقتری بکند. اینجور خبرها را از ایران گرفتن در آمریکا کار چندان مشکلی برای یک هنرمند که به ″حقوق زن″ در آن مملکت علاقه مند است، نخواهد بود. کسب اینگونه اطلاعات که واقعاً همسن و سالهای ندا در آن مملکت چه میخواهند برای کسی که حرکت مردم در آنجا سر شوق آزادیخواهیش آورده، مطلقا کار دشواری نیست.  

″هنرمند″ لیبرال آمریکایی به آرزوهای ندا وقعی نمیگذارد. او اگر واقعاً نمیداند که حجاب در آن مملکت نشانه تحقیر و بردگی زن است بهتر است کمی وقت بگذارد و قدری اطلاعات کسب کند. او اگر از عکسی که در ایران به عکس پاسپورتی یا عکس اداری و اجباری معروف است خبر ندارد، در دریای بیخبری غرق است.

اکثریت بالایی از آنان  نمیخواهند بدانند. برایشان صرف نمیکند. به نظر میرسد که پاولا اسلیتر سرنخ حقیقت دستش آمده منتها راحت و بیخیال همانجا رهایش میکند. وعدۀ ″زمان مناسبت″ دیگری را میدهد. حالا بگذارید اول از نیمتنۀ با حجابش در حضور ″مقامات″ پرده برداری کنیم و به همۀ دنیا مخابره کنیم. بعداً از بی حجابش ″فرشته″ میسازیم!

Hypocrite ″ ( کسی که  آنچه را که نشان میدهد منظورش نیست) معمول ترین واژۀ وصف حال لیبرالها درآمریکاست. تا جایی که بارنی فرنک از  لیبرال ترین چهره های معروف حزب دمکرات و رئیس کمیته فاینانس کنگره آمریکا در برنامۀ بیل مائر بسادگی اعتراف میکند  که  ″Hypocrisy ″ در نزد لیبرالها و بقیه یک سیاست معمول و جا افتاده است. خود بارنی فرنک یکی از هیپوکرت ترین گندم نماهای جو فروش است.  

آن عکس غیرمحجبۀ ندا چرا در نزد همۀ ″هنرمندان″ آمریکایی نیست؟ جانش صرف آرزوهای دلش شد یا نه؟  لیبرال های بیمقدار  آمریکایی این را نمیبینید؟ نمیشنوند؟ اینهم لابد از نتایج ″گفتگو و تعامل تمدنها″ است که خاتمی بنیانگذارش بود. حالا قرار است اسلام از طریق تجارت و تبلیغات تجاری وارد بازار جهانی شود. خانم پاولا اسلیترلابد میخواهد از پیشتازان بازار کالای اسلام محجبه در غرب باشد. درغیراین صورت و با دانستن وجود عکسهای بی حجاب ندا، دلیل و مشروعیتی برای پرده برداری و نمایش نیمتنۀ محجبۀ او وجود نمی داشت.

راه مقابله با این لیبرالیسم عقب افتاده غرب دراین است که مسئولین بخشهای رسانه ای احزاب و دستجات سیاسی ضد دین و کمونیست و   آزادیخواه،  تا میتوانند عکس بی حجاب ندا را که بقول موثق رآی هم نداده بود تا دستشان برمیاید توی دنیا تکثیر کنند تا آنهایی که نمیدانستند بدانند و آن لیبرال حقه بازها و پلیسهای سیاسی ″افکارعمومی″ آمریکا، آبرویی برایشان باقی نماند که میدانند و مخالف حقیقت را نشان مردم میدهند. رابرت ردفورد هم همینطور. او یا مثل پاولا کاملاً از ماهیت حرکت مردم در ایران بی خبر است و یا دانسته زیر علم یک طایفه در جنگهای داخلی قبیلۀ بنی هاشم به صحنه میرود. هر دو ″سبز″ بنی هاشم هستند منتها یکی اسلحه و نفر و امکانات دارد، دیگری در آن حد و اندازه ندارد و به هرگونه امکاناتی که اینجا در دسترسش قرار میدهند متوسل میشود.

بیست و دوم جولای ۲۰۰۹

چندان هم عجیب نیست!

در یک نمایش مد لباس و مدلهای تابستانی زنانه، و تا درجۀ ″اسلام سوز″ لخت و پتی، مانکنها حلقه ″سبز″ به مچ دستهایشان دارند.

یا قمر بنی هاشم! رفسنجانی این مصیبت را کجا ببرد؟ کش تنبان اسلام را مگر تا کجا میتوان کشید؟ با یک تلنگر پاره میشود و اسلام سوت آسمان خواهد شد. قرار است در یک حرکت ″ساپورتی″ دیگر در هاوایی و متعاقبش در لاس وگاس ″حلقه سبز″ آذین بخش مچ دست رقبا در بزرگترین ″بیکینی کانتست″ های تابستان امسال باشد. تا بدین وسیله ″انتخابات″ جمهوری اسلامی در ایران دوباره برگزار شود و موسوی بشود رئیس جمهور جمهوری اسلامی تا خدای نخواسته ″جمهوریت″ اسلام از بین نرود! طرح انواع بیکینی در رنگهای سبز سیر، سبز زیتونی و سبز کم رنگ در این کانتست ها مد نظر طراحان مزنهای پاریس، لندن و نیویورک است.

از نتایج اولیه اینگونه اتفاقات این است که سوژه های خوبی به دست حسین شریعتمداری برای تو دهنی زدن به رفسنجانی می دهد. نعوذبالله، اسلام را میشود باهاش از این کارها کرد؟  پاسخ شریعتمدار ی به رفسنجانی از این بابت این خواهد بود که: ″حالا آقای رفسنجانی کم کم بفرمایید امر کنید در مساجد مملکت هم هر سه شب یک شب دانسینگ بگذارند″  

حسین شریعتمداری عصبانیتش از ″سوء استفاده″ غرب بابت گوشت قربونی شدن اسلام کاملاً بجاست. منتها ″اشتباهش″ اینجاست که او طرف رفسنجانی و شرکا را مسئول فراهم آوردن این وضع ″کمدی- تراژیک″ اسلام سیاسی می بیند در صورتیکه آنها در توافق و یا درعدم توافق با هم در ارکان دستگاه جنایت اسلامی با یکدیگر سهم مساوی و مشترک دارند. این از نتایج به خیابان ریختنهای مردم است. ″اصلاح طلبی″ دیگر قدرت بی دردسرعبور دادن مردم از پیچ ″انتخابات″ و شریک شدن در قدرت سیاسی و سپس به خانه فرستادن و در خانه نگاهداشتن آنان را نداشت. تخصص ″اصلاح طلبی″ در به خیابان نیاوردن مردم بود.

مثلاً میخواست ″سبک غربی″ش کند. مردم هر چهارسال بیایند ″با شورحال″ رأی بدهند و بروند خانه هایشان! به خیابان آمده ها را همان خاتمی به دست دارو دسته خود حسین شریعتمداری سپرد. برای نمونه در زمان خاتمی لایحۀ مطبوعات در مجلس به ریاست کروبی با حکم حکومتیِ جناح قدرتمند، کان لم یکن اعلام شد. خاتمی میتوانست بیست تا سی میلیون را با هزار سفارش و قسم و آیه که شلوغش نکنید، به خیابان بیاورد که به ″آقا″ بگویند، نه. ولی او اینکار را نکرد. چون میدانست به خیابان آوردن مردم آسان است و به خانه فرستادنشان با ″امام زمان″. بیرون آمدن میلیونی و متداوم مردم به هردلیلی که بود اتول شهپر اسلام را سرِ پیچ ″انتخابات″ گیر داد. این خود، مصیبت عظمای ″اصلاح طلبی″ و کل حاکمیت شد. نه رئیس جمهور نشدن موسوی. بیرون آمدنهای مردم موازنۀ قدرت بین مردم و کل حاکمیت از جمله ″اصلاح طلبی″ را کاملاً عوض کرد. بیرون آمدن میلیونی مردم روحیه مرعوب شده ناشی از سرکوب مداوم و بی وقفه که ناگزیرشان میکرد به ″انتخابات″ بسنده کنند، شکست و به کناری انداخت. مردم طعم ″جسارت″ خود را چشیدند. رفت ″اصلاح طلب″ که آب جوی آرد- آب جوی آمد و ″اصلاح طلب″ ببرد.

دارو دستۀ سپاه پاسداران و احمدی نژاد از یکسال پیش آشکاراً در وزارت کشور و توابع مشغول تهیه سور و سات برای دوباره رئیس جمهورکردن احمدی نژاد بود. حتی از قبل برایش مانور نظامی″اقتدار″ هم گذاشته بودند. ″اصلاح طلب″ ها این را میدانستند و این بزرگترین نگرانیشان بود. قبل از ″انتخابات″ هم اخطارشان را از سپاه پاسداران دریافت کرده بودند. منتها بجز مقداری داد و قال بی اثر و بی بو و خاصیت چه کار توانستند بکنند؟ مشکل ″اصلاح طلبی″ داخل و خارج حاکمیت اول نگاهداشتن جمهوری اسلامی بعد ″اصلاح کردن″ آن است. باید جمهوری اسلامیی باشد که آنها بتوانند ″ اصلاحش″ کنند. جمهوری اسلامی نباشد، چه را ″اصلاح″ کنند؟

نگاهدارنده و تضمین عملی و روزمرۀ بقای جمهوری اسلامی چیزی به جز قوای نظامی و سرکوب و ″وزارت شکنجه برای کسب اطلاعات″ش نیست که محمود احمدی نژاد و حسین شریعتمداری قدرتش را نمایندگی میکنند. ″سبز″ باید از یک طرف تلاش کند تا مضحکه بازار سیاسی سرمایه نشود و از جهتی باید با عمدۀ قدرت نظامی و دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی در بیافتد. چه کسی میتواند با تضمین بقای خودش دربیافتد و پیروز شود؟ مگر کسی که بخواهد خودکشی کند. نشان دادن چهرۀ عزادار و زین العابدین بیماری بهترین پوزیشنی است که ″اصلاح طلبی″ در این صحرای کربلای دوم اسلام میتواند اتخاذ کند. طرف دیگر برود اسلامش ملعبه دست سرمایه میشود.  این مثل روز برایش روشن است. با این حساب موفقیت ″اصلاح طلبی″ شانسش بیشتر است یا سرنگونی جمهوری نکبت اسلامی؟

″سبز″ اگر جنبش است تا مغز استخوان اسلامی و خمینی مسلک است. جنبش ملی-اسلامی هر شکل و شمایلی به خود بگیرد همان حماس و حزب الله و عاشورا و امام و اشقیا و خون و کفن است. ″سبز″ پرچم جنبش مردم نیست. نشان تمام وجوه اشتراک اسلامی و ارتجاعی اش با جناح حاکم است. همان آیت الله ها با همان چرندیات فقیهی شان هستند که باید فتوا بدهند تا گرۀ کار ″سبز″ باز شود. آیت الله ها هم از قرار معلوم دارند فرار میکنند نجف. خدا نجف را برای ″علمای اعلام″ در مواقعی که هوا پس است نگه دارد. اگر نبود به کجا پناه میبردند؟!

جنس و وزن مطالبات و اعتراضات مردم در تقابل با کل جمهوری اسلامی به هیچ عنوان با سطح مخالفت رفسنجانی و موسوی و شرکا به جناح رقیبشان، قابل اندازه و  قیاس نیست و ربطی هم به یکدیگر ندارند. کمونیسم کارگری وظیفه دارد بی ارتباطی این دو مقوله را به وضوح نشان دهد.

بیست و دوم جولای ۲۰۰۹